12 سال فوتبال بازی کردم تمام زندگیمو پای فوتبال دادم تو این مسیر خیلی چیزها رو دیدم که امروز واسه خیلیل ارزوست اخرش به دلیل پشت نداشتن مجبور شدم ادامه ندم چون سال 84 پدرمو از دست دادم بعد از 8 سال سختی کشیدن و عاشق دختری بودن بالاخره باهاش ازدواج کردم همچنانم تو فوتبال تو لیگ 1 کشور بودم اما بالاخره زور پولدارا و پارتی دارا بیشتر بود حتی دانشگام 8 سال طول کشید کارشناسی
همه چیز خوب چیش میرفت با اینکه مجبور شدم به خاطر عشقم وتامین زندگیم برم سر کار ساختمان به صورت کارگری اونم زیر دست کسایی که ارزو داشتن باهام بشیننو میومدن ورزشگاه بازیمو میدیدن دیگه نگم چه موقعیتایی داشتم که به خاطر بی پولی وپول رضایت نامه از دست دادم .یک سالو نیم بعد از ازدواجم پسری اومد خواستگاری تنها خواهر خانمم که از 10000 طرف پشت داشت با اینکه 3 سال ازم کوچیکتر بود زیر پاش سراتو و بهترین مغازه تو شهر و غیره بالاخره مراسم عقدو بعدشم عروسی به بالاترین کیفیت مشکلم اینا نبود مشکلم برخورد اطرافیان بود که با دست خالی واسشون جان دادم ولی از فردای حضور این اقا من دیگه محو شدم تو چه جمع هایی که مقایسه شدم به صورت نامردی انگار تو یه مسابقه به پام 100 کیلو وزنه بستنو واسه اون بهترین و ارومترین بستر فراهم کردن بعد گفتن بودوین اخرشم گفتن افرین نگاه کن فلانی جلو افتاده اول شده انگار بر عکس بود در صورتی که من نیاز به حمایت داشتم...